دخترک از خواب بیدار شد و به طرف مادرش رفت مادر هنوز خواب بود و شکم بر آمده اش کودک را ناراحت میکرد مادر گویا سردش بود کودک چند لحظه ای به چهره شاداب و جوان مادر چشم دوخت و پا به دالان سرد خانه گذارد . پاها و دستانش سرد بودند و کودک آشکارا میلرزید کودک با دلهره ای ناگهانی وارد اتاقکی شد و آرام نشست موهایش به چوب های پوسیده برخورد میکردند و تن دخترک را میلرزاندند . درخت سیب ناگهان چشمان بزرگ و درخشان دخترک را پر کرد دخترک به درخت دوید از بوی آن سرمست شد شاخ و برگ های خشک را رد کرد دستانش را به طرف سیب قرمزی دراز کرد سیب در دستان کودک جا نمیگرفت کودک با هر دو دست سیب را گرفت و به طرف خانه دوید مادر هنوز خواب بود کودک سیب را روی شکم مادر نهاد و خنده ای کوتاه سر داد .
1 ) مادر هنوز خواب بود دخترک از خواب بیدار شد و به طرف مادرش رفت. مادر گویا سردش بود و شکم بر آمده اش کودک را ناراحت میکرد .شاخ و برگ های خشک را رد کرد دستانش را به طرف سیب قرمزی دراز کرد درخت سیب ناگهان چشمان بزرگ و درخشان دخترک را پر کرد.. پاها و دستانش سرد بودند و کودک آشکارا میلرزید کودک با دلهره ای ناگهانی وارد اتاقکی شد و آرام نشست موهایش به چوب های پوسیده برخورد میکردند و تن دخترک را میلرزاندند .پا به دالان سرد خانه گذارد . سیب در دستان کودک جا نمیگرفت کودک با هر دو دست سیب را گرفت و به طرف خانه دوید. لحظه ای به چهره شاداب و جوان مادر چشم دوخت مادر هنوز خواب بود کودک سیب را روی شکم مادر نهاد و خنده ای کوتاه سر داد.
2 درخت سیب ناگهان چشمان بزرگ و درخشان دخترک را پر کرد دخترک به درخت دوید از بوی آن سرمست شد شاخ و برگ های خشک را رد کرد دستانش را به طرف سیب قرمزی دراز کرد سیب در دستان کودک جا نمیگرفت کودک با هر دو دست سیب را گرفت و به طرف خانه دوید.پاها و دستانش سرد بودند و کودک آشکارا میلرزید کودک با دلهره ای ناگهانی وارد اتاقکی شد و آرام نشست. دخترک از خواب بیدار شد و به طرف مادرش رفت مادر هنوز خواب بود و شکم بر آمده اش کودک را ناراحت میکرد مادر گویا سردش بود کودک چند لحظه ای به چهره شاداب و جوان مادر چشم دوخت. مادر هنوز خواب بود کودک سیب را روی شکم مادر نهاد و خنده ای کوتاه سر داد .