آلت من

 این آلت من است که اینگونه  

 

                                 رخسار بر افروخته است  

 

این آلتم است  

 

 

             که اینگونه               برافروخته است  

 

 

آلتم            زینگونه   مرا  سوخته است  

 

 

این آلت من                  به کدامین سو تاخته است  

 

وزین آلت من         حال من  اینگونه  پوخته است .  این آلت من این آلت من  

 

                               چشم به کدامین دخمه دوخته است  

 

                                                                    این آلت من  

 

                                                                         آلت من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روزواقعه

مگر مسیح  

 

           در نینوا چه کرده بود  

   

                     که او را این چنین به صلیب کشیدند ؟

سفید

ماهی سیاه گنده ای

که در زمینه ای آبی

به پرواز در آمده

.

سیاه

تکه

چوبی

با لبه تیز

روی بام خانه ات

.

آبی

دشتی  متروک

که مردابی

فاسد

او

را از درون میخورد

.

سفید      سیاه      آبی

ماری سفید رنگ

در خوابت

همراه مادرت

در آغوش

پدرت

.

سفید     آبی

سطحی

فولادی

با نرده هایی

ارز چوب

که در آن محبوسی

.

ساه  آبی  آبی  سیاه

ترس های نامفهوم

یک

کودک

از مادینگی

.

آبی   آبی   آبی

 

دختران باران

«ن» را از آخر باران جدا میکنم

و به اول « پاییز» می چسبانم

فرزند اول باران متولد میشود

نامش را «ناراب» میگذارم

او اولین دختر باران است .

2

«ب» را از اول باران جدا میکنم

و به اول بهار میچسبانم

فرزند دوم باران متولد میشود

نامش را «بارنا» می گذارم

او پسری زیبا خواهد شد

3

«ر» را از باران جدا میکنم

و به اول «تابستان» میچسبانم

فرزند سوم باران زاده میشود

«انراب» نام اوست

دومین دختر باران

4

«آ» را کمی کج میکنم

و با اندکی صبر به آغاز «زمستان» میچسبانم

سومین دختر متولد میشود

«برانا»، دختری سبز چشم

5

ناربا

کمی دیر به دنیا آمد

او را از پادشاه سرزمین باران خواسیم

پسری مو سیاه و زیبا چشم

متولد شده در آغاز زمستان

6

طوفانی بود

روزی که «بارنا» به دنیا آمد

مادر ویولن میزد و میخندید

چهارمین دختر باران متولد شده بود

از نوشتن

  •    نوشتن، ونوشتن روزمره و هدف‌دار، نیاز به انگیزه‌هایی قوی دارد.
    مهم‌ترین انگیزه و شوق برای نوشتن، مؤثر بودن نوشته‌ها در فرایند پیشرفت فرد است.
    حالا اگر کسی کارش با نوشتن و ایده‌پردازی‌های نوشتاری گره خورده باشد و کارش همین باشد، موضوع حل است؛
    اما در بین عامه مردم و قشر فرهیخته جامعه (جدای از هیجاناتی که در سال‌های قبل وبلاگ‌داری و وب‌سایت‌داری ایجاد شده بود)، در حال حاضر انگیزه‌ای برای نوشتن، و از خود و ایده‌ها نوشتن وجود ندارد.
    ولی باز هم باید امیدوارم باشیم که فضای جامعه شاداب‌تر و پویاتر شود؛
    و چشمه‌های خلاقیت دوباره بجوشد! 
  •  فکر می‌کنم، یکی از دلایل ننوشتن جدای از وقت نداشتن، احساس ترس و عدم فبول از طرف اشخاص است. شما موضوعی را در ذهن خود می‌پرورید و به آن علاقه و گاهی اعتقاد دارید، بعد آن را در وبلاگ خود منتشر می‌کنید، یک روز، دو روز، سه روز بعد… انتظار دارید دیگران آن را بخوانند و در موردش با شما بحث کنند، اما شما می‌بینید که هیچ خبری نیست، اصلا خواننده ندارید یا این که اگر بازدید گننده هم هست، هیچ چیزی درباره نظرتان نمی‌گوید،و شما خموش و خمود می‌شوید، این نخستین اظهار فضل شکست می‌خورد، و شما باید منتظر باشید تا از نو نیرو بگیرید، اما گاهی این نیروی از نو هیچگاه در شما جمع نمی‌شود