روزواقعه

مگر مسیح  

 

           در نینوا چه کرده بود  

   

                     که او را این چنین به صلیب کشیدند ؟

سفید

ماهی سیاه گنده ای

که در زمینه ای آبی

به پرواز در آمده

.

سیاه

تکه

چوبی

با لبه تیز

روی بام خانه ات

.

آبی

دشتی  متروک

که مردابی

فاسد

او

را از درون میخورد

.

سفید      سیاه      آبی

ماری سفید رنگ

در خوابت

همراه مادرت

در آغوش

پدرت

.

سفید     آبی

سطحی

فولادی

با نرده هایی

ارز چوب

که در آن محبوسی

.

ساه  آبی  آبی  سیاه

ترس های نامفهوم

یک

کودک

از مادینگی

.

آبی   آبی   آبی

 

دختران باران

«ن» را از آخر باران جدا میکنم

و به اول « پاییز» می چسبانم

فرزند اول باران متولد میشود

نامش را «ناراب» میگذارم

او اولین دختر باران است .

2

«ب» را از اول باران جدا میکنم

و به اول بهار میچسبانم

فرزند دوم باران متولد میشود

نامش را «بارنا» می گذارم

او پسری زیبا خواهد شد

3

«ر» را از باران جدا میکنم

و به اول «تابستان» میچسبانم

فرزند سوم باران زاده میشود

«انراب» نام اوست

دومین دختر باران

4

«آ» را کمی کج میکنم

و با اندکی صبر به آغاز «زمستان» میچسبانم

سومین دختر متولد میشود

«برانا»، دختری سبز چشم

5

ناربا

کمی دیر به دنیا آمد

او را از پادشاه سرزمین باران خواسیم

پسری مو سیاه و زیبا چشم

متولد شده در آغاز زمستان

6

طوفانی بود

روزی که «بارنا» به دنیا آمد

مادر ویولن میزد و میخندید

چهارمین دختر باران متولد شده بود

از نوشتن

  •    نوشتن، ونوشتن روزمره و هدف‌دار، نیاز به انگیزه‌هایی قوی دارد.
    مهم‌ترین انگیزه و شوق برای نوشتن، مؤثر بودن نوشته‌ها در فرایند پیشرفت فرد است.
    حالا اگر کسی کارش با نوشتن و ایده‌پردازی‌های نوشتاری گره خورده باشد و کارش همین باشد، موضوع حل است؛
    اما در بین عامه مردم و قشر فرهیخته جامعه (جدای از هیجاناتی که در سال‌های قبل وبلاگ‌داری و وب‌سایت‌داری ایجاد شده بود)، در حال حاضر انگیزه‌ای برای نوشتن، و از خود و ایده‌ها نوشتن وجود ندارد.
    ولی باز هم باید امیدوارم باشیم که فضای جامعه شاداب‌تر و پویاتر شود؛
    و چشمه‌های خلاقیت دوباره بجوشد! 
  •  فکر می‌کنم، یکی از دلایل ننوشتن جدای از وقت نداشتن، احساس ترس و عدم فبول از طرف اشخاص است. شما موضوعی را در ذهن خود می‌پرورید و به آن علاقه و گاهی اعتقاد دارید، بعد آن را در وبلاگ خود منتشر می‌کنید، یک روز، دو روز، سه روز بعد… انتظار دارید دیگران آن را بخوانند و در موردش با شما بحث کنند، اما شما می‌بینید که هیچ خبری نیست، اصلا خواننده ندارید یا این که اگر بازدید گننده هم هست، هیچ چیزی درباره نظرتان نمی‌گوید،و شما خموش و خمود می‌شوید، این نخستین اظهار فضل شکست می‌خورد، و شما باید منتظر باشید تا از نو نیرو بگیرید، اما گاهی این نیروی از نو هیچگاه در شما جمع نمی‌شود 

سردرگمی

نمیدانم و شاید هم میدانم و دارم به خودم کلک میزنم . یا شاید اصلا موضوع به طرز عجیبی در ذهنم گنجانده شده یا شاید دارم برای پوشاندن یک واقعیت هولناک دیگر واقعیت یا این قضیه یا این تاویل من از این قضیه یا این اتفاق واقعی یا شاید ذهنی یا چیزی مابین این دو یا کلا خیالی و وهمی را به این گونه تعریف کنم . یا اصلا برای روشن شدن بهتر سایر رویدادها باید این رویداد را برایتان بگویم . البته نمیتوان این رویداد را رویداد نامید . چرا که هیچ اتفاقی نیافتاده اما چرا افتاده اگر نیفتاده بود این اتفاق نوشتن این رویداد اتفاق نمی افتاد . در هر صورت دارم برایتان یا سعی میکنم برایتان اما من وقتی نمیدانم این حادثه جاری شده یا نه چگونه برایتان صورت این قضیه را بازگو کنم . اجازه دهید مسئله را چندان پیچیده نکنیم و سر راست به اصل مطلب برسیم . نمیدانم باید از کجا شروع کنم راستی باید از کجا برسم به این اولین عامل اما مگر عاملی هم هست ؟ به فرض که هست این اولین عامل کجاست ؟ منشا چیست ؟ باید از خودم بپرسم چه طور شد که این اتفاق افتاد ؟ مسبب اصلی خود من بودم ؟ اولین ایده برای این اتفاق چگونه رخ داد ؟ اما به یک نکته جالبی رسیدم بلی در همین لحظه نوشتن یه فکر عجیب و پیچیده و درهم این که اگر قرار باشد این حادثه را برای شما شمایی که نمیدانید من کیستم تعریف کنم باید سر از ریشه ها در بیاورم بله باید یک یک این عوامل این سازندگان این رویداد دهشت زا را روشن کنم حلاجی کنم وجین کنم درو کنم نام بگذارم به این مجموعه عوامل که سازندگان این رویدادند . اما آیا باز موفق میشوم آیا میتوانم این اتفاق را طوری برایتان بازگو کنم که شما بتوانید عمق این رویداد را درک کنید ؟ اصلا به فرض که من بتوانم یک یک این عوامل را شناسایی کنم بتوانم برای شما بگویم این عامل در فلان چیز این رویداد موثر بوده و آن یکی عامل فلان ستون این رویداد بوده باز هم موثر خواهد بود ؟ مطمعنم بعضی از شما دارید به این نکته میرسید که بلی موثر است خب بیائید این سوال را از خودمان بپرسیم وقتی من میگویم فلان اتفاق در فلان زمان و فلان مکان در این شرایط روی داده و باعث و بانی این رویداد گشته و این رویداد یکی از عواملی بوده که این اتفاق هولناک را شکل داده از کجا معلوم که دارم تجربه ذهنی آن اتفاق را برایتان گزارش میدهم ؟ آها ریز بینان این سوال را میپرسند که اصلا آن اتفاق که یکی از ستون های این رویداد را تشکیل میدهد یک اتفاق فیزیکی ساده بوده یا یک رویداد ذهنی یا این که یک اتفاق این جهانی فیزیکی که برداشت ذهنی من در آن دخیل است ؟ میبینید برادران نمیتوانم به آن سر منشا اصلی برسم پس به من در این مورد ایرادی نیست که نمیتوانم یک رویداد هولناک را برایتان تعریف کنم